نقد و بررسی رمان انگار گفته بودی لیلی

کمتر پیش میآید در تاریخ بسیار کوتاه رمان فارسی – به ویژه در میان نویسندگان زن – به نوآوریهای فرم برخورد کنیم و با شگفتی میتوان اظهار داشت که اولین و بارزترین نکتهای که با دست گرفتن انگار گفته بودی لیلی در لابهلای خطوط آن میتوان احساس کرد نوآوری زاویه دید در روایت آن است. نهتنها در ایران، بلکه در ادبیات جهان کمتر مواقعی پیش میآید که به روایت دوم شخص جدی در قالب نثر داستانی بربخوریم، حال آنکه شاملو در این رمان خود با ظرافت و بینشی برنامهریزی شده، دوربین روایت خود را روی دوم شخص تنظیم کرده و تا انتهای کار نیز هوس تغییر آن را نکرده است.
کیفیت روایت دوم شخص رمان را – که جزو کمیابترین زاویه دیدهای نثر داستانی به شمار می رود – میتوان در گستره دو راوی اصلی آن جستوجو کرد. شراره، که بخش بیشتر رمان را روایت می کند و خواهر شوهر او، مستانه، که گاه گوی روایت را از شراره میرباید و از حوادث با دوربین خویش عکس میگیرد. درواقع، آنچه که به کیفیت نوع روایت این اثر میافزاید نیز همین ثبات شیوه روایت است: شراره از ابتدای رمان با علی، شوهری که بر اثر حادثه بمباران شهری در بحبوحه جنگ ایران و عراق جان میبازد، سر صحبت را باز میکند؛ علی که حالا سالهاست مُرده و همسرش پس از مدتها تردید و تنهایی، با سفر خود به مشهد قصد رهایی از تکگوییهای ذهنی خود با او و آغاز زندگی ای مستقل را دارد، مخاطب دو راوی اصلی رمان قرار گرفته است. در بیشتر رمان، این شراره است که وقایع روزمره را با علیِ ذهناش در میان میگذارد، از رشد سیاوش، پسرشان، میگوید و از فقدان پدر در کنار او، از روابط گنگ خود با مادر علی حرف میزند و گاه از عادات و رنجهای غریب مستانه که با دردی تؤام با ازدواج مخوف او همراه شده مینالد و در یکی دو قسمتی که مستانه روایت را به دست میگیرد، باز هم این علی است که خطاب قرار داده میشود. حسادتهای ویژه شراره و مستانه نیز بر سر علی، آنقدر خوب صیقل داده شده که خواننده گاه هر دو را معشوق او میپندارد و رابطه برادر-خواهری علی و مستانه را به دست فراموشی میسپارد: شراره علی را از آنِ خود میداند و مستانه نیز در عین حال از سهم خود از او سخن میراند. جدال این دو در رویارویی با وقایع رمان و پیچش ذهنی آنها از روایت حوادثی مشابه برای علی تلآلوء آفرینش بیانی جذاب برای خواننده را فراهم میآورد.
کاردبرد جملههای بسیار کوتاه و چیدمان آنها به وسعت سراسر رمان نیز از جمله ویژگیهای زبانی رمان میباشد که به خوبی هرچه تمامتر پیش و پس شدنهای روایت ماجراها در طول اثر را در بر گرفته است. شراره بارها و بارها مسخ تصویر سقوط علی از بالکن آپارتمانشان پس از بمباران میشود و بارها و بارها تکرار جمله حاوی این حادثه پیش چشم خواننده رژه میرود. تکرار ادبی نمایهای بسیار حساس است که شاملو در این رمان با مهارت محسوسی به تنظیم جورچین آن پرداخته؛ استفاده از تصویر مکرر سقوط علی از بالکن و مرگ او در قالب جملههای کاملا مشابه و تکراری در طول رمان، به هیچوجه پیش و پا افتاده و حسابنشده انجام نگرفته، چرا که نویسنده با وام روایی از هر مرتبه از این تکرارها، آنها را به عنوان مرکز ثقلی ویژه برای نمایش تکگوییهای شراره مورد استفاده قرار داده است.
نمیتوان از نحوه ارائه غریب و گاه فراواقعی گوشههایی از زندگی متأهلی و بسیار کوتاه مستانه غافل ماند. جالبتر از همه اینکه خواننده بدون رویارویی مستقیم با ویژگیها و صفات ذاتی مستانه، دست به کار کشف او میگردد و شاملو به زیبایی با شرح کنشهای او، به واکاوی روانی او دست زده است. مازوخیسم شدید مستانه که پذیرای رفتارهای فالوس-محورانه شوهرِ به ظاهر صوفی مآب او میباشد، با جلسات جادو و جنگیری و رقص و ساز ناخودآگاهانه مستانه را به منجلاب پوچی میکشاند. و این خود مستانه است که با حفظ روی سخن به علی به اعتراف شلاق شوهر در کنار بستر، زیرزمین گوتیک خانه او و مادر شبحواره و بیتفاوت او میپردازد.
نویسنده با پرهیز از شیوههای داستاننویسی واقعگرایی سیاه آمریکایی، الزاما شراره یا مستانه یا شخصیتهای دیگر رمان را برای خواننده توصیف نمیکند، بلکه خواننده از لابهلای حرفها و اعترافات و تک گوییهای دو راوی اصلی برای علی است که به شناختی قابل توجه نسبت به این دو میرسد.
سپیده شاملو، در پوششی از زاویه دیدی منحصربهفرد و کمتر دیده شده در رمان فارسی و بهرهگیری حرفهای از روش جملهنویسی کوتاه و پس و پیش بردنهای متوالی ماجرا در طول رمان پیرامون کانونی مسخکننده – سقوط علی از بالکن آپارتمان – به رشد بیریشه و بدون محتوای درویشهای آپارتمانی، عرفان گراییهای باسمهای، سرخوردگی زن مطلقه در طبقه متوسط و به ویژه سنتی مآب جامعه ایرانی که هم از رهایی بیمحابای خود در دستان فالوس غولپیکر بسترهای مردسالارانه (مستانه) و هم از مبارزه حلزونوار خود برای شکست جوِ حاضر و کسب شهامت آغاز زندگیای تازه (شراره) در تبوتاب است میپردازد.
چینش ماجرا با تکهتکههای بسیار ریز جورچینی که شاملو پیش روی خود پهن کرده است به هم پیوند میخورد تا خواننده بدون وجود توصیفهای منسوب به ادبیات داستانی واقعگرایانه در کمترین حجم ممکن در جملههای رمان، ذره ذره از زبان خود شخصیتهای محوری رمان به تیرگی روزگار این دو زن پی ببرد. در انگار گفته بودی لیلی، رنگ خیانت، مازوخیسم جنسی زنانه، نقد سنت در قالب جادو و موضوعاتی از این دست به بدیعترین شکل ممکن در اختیار خواننده قرار داده میشود و این همان نوآوری و آفرینشی است که شورهزار ادبیات داستانی ایران این روزها از کمیِ آن رنج میبرد.
برچسب زده شده با : رمان انگار گفته بودی لیلی , جایزه هوشنگ گلشیری , روانشناختی , ادبیات داستانی , رمان , نویسندگان زن ,